۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه

بهداشت روانی


سازمان بهداشت جهانی، بهداشت روانی را اینگونه تعریف می کند : " بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش روانی و جسمی، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست"

سلامت و بهداشت روانی محبثی کاملا تخصصیه و طولانیه و حرف زدن ما راجع به اون فقط در حد بازگویی و مشاهده تجربیات شخصی خودمونه اونم در حد خلاصه و اشاره .

جامعه ی ایران بنابر دلایل فرهنگی، اقتصادی، مذهبی، اقلیمی و غیره ... اساسا جامعه ی سالمی نیست. اما صحبت ما درباره ی جامعه ی اقلیت جنسی ایرانه.

دلایل عدم سلامت روان در اقلیتهای جنسی:
1- عدم حمایت اجتماعی:
در مرحله ی اول خانواده و بعد مدرسه و در واقع اکثر واحد های اجتماعی با اقلیتهای جنسی به عنوان یک غیر خودی برخورد می کنن و شخص اقلیت رو خارج از حمایت خودشون قرار می دن. و این از کوچکترین جزییات شخصی و فردی (بطور مثال طرز رفتار و لباس پوشیدن) شروع می شه تا موارد کلی (بطور مثال حقوق اقلیتهای جنسی)
2- حساسیت فردی:
فرد اقلیت معمولا حساسیت و آسیب پذیری بیشتری نسبت به قضاوت و تایید اطرافیانش داره.
3- فشار مضاعف:
فشاری مضاعف علاوه بر فشارهای متحمله بر دیگر افراد جامعه بر اقلیتهای جنسی وارد می شه.
4- اضطراب (استرس) درونی:
کسی که خودشو بیگانه، غیر قابل قبول (بطور مثال از طرف اجتماع یا مذهب) یا با شخصیت دوگانه می بینه اضطراب درونی زیادی رو تحمل می کنه.
5- آموزه های نادرست:
بنا به فقر آموزش در رفتارها و تفکرات همجنسگرایانه (یا دیگر اقلیتهای جنسی) و تسلط شدید فرهنگ مرد سالاری (یا پدر خدایی) در جوامع اقلیتهای جنسی ضد ارزشهایی رشد می کنه که باعث از بین رفتن سلامت روان می شه.
6- چهره ی دوگانه:
اکثر ما معمولا در قالب دو شخصیت یا دو چهره در بین خودی ها و غیر خودی ها ظاهر می شیم و این شرایط رو برامون سخت می کنه.
7- عدم اعتماد به نفس:
به دلیل تایید نشدن، حمایت نشدن، شناخت کافی از خود نداشتن، به بلوغ فکری نرسیدن، نقش دوگانه بازی کردن و حتی انزوا و گوشه گیری و خیلی چیزای دیگه ماها معمولا با مشکل اعتماد به نفس مواجهیم.


سوال: آیا اعتماد به نفس داری؟ اگه آره چه جوری به دستش آوردی؟


الهام: با حمایت خانواده یاد گرفتم که ضعفامو تبدیل به قوت کنم.

امیر: با اینکه محیط خانوادگی به من اعتماد به نفس زیادی نداد من با یاغی گری و مبارزه تونستم تا حدی شخصیت خودم را مستقل کنم و خودم را به عنوان یک انسان کنش گر و صاحب اختیار باور کنم، ولی این برای من خیلی سخت بود و هزینه زیادی داشت و پس از سالها مقاومت در برابر تحقیر و سرکوب بیرونی دچار ورشکستگی روانی شدم چون هر چه تلاش می کردم تائید و تشویقی از بیرون دریافت نمی شد و هیچ پشتیبانی عاطفی نداشتم و این باعث شد اشتیاقم را برای زندگی کردن ازدست بدم و به جای کنش گر تبدیل به یک واکنش گر که کاری جز مبارزه و جبهه گیری بلد نبود بشم.

مستانه: یه جا وایسادم و تصمیم گرفتم که خودمو بشناسم و باور کنم.

مریم: در انزوا به پیگیری و شناخت علایق خودم پرداختم و سعی کردم آدمهای مثل خودمو پیدا کنم.

نینا: منتظر تایید دیگران نایستادم و خودمو مجبور کردم کاری رو که باید انجام بدم.

بهراد: با کمکی که از تایید در محیط مدرسه گرفتم سعی کردم تفاوتهای خودمو به خانواده ام بقبولونم.

سمیرا: با حمایت خانواده سعی کردم در هر کاری که می کنم خوب باشم و از خو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر